کـــافه کـــتاب

جایی برای هر که دلش تنگ می شود

کـــافه کـــتاب

جایی برای هر که دلش تنگ می شود

درباره بلاگ
کـــافه کـــتاب

سلام
این وبلاگ برای آشنایی بیشتر شما با کتب شعر و رمان و همچنین تهیه و خریداری راحت تر طراحی شده است.
کافی است کتاب مورد نظرتان را همراه با مشخصات خودتان به نشانی زیر ایمیل یا به صورت نظر خصوصی ارسال کنید تا در اسرع وقت در جلسات خدمتتان ارائه شود.
(در حال حاضر این وبلاگ ویژه بچه های دارالولایه و بچه های شعر می باشد)


ایمیل کافه کتاب: kafeh.ketab@yahoo.com

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
۱۳ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۳۵

سطرها در تاریکی جا عوض می کنند

سطرها در تاریکی جا عوض می کنند
شاعر: گروس عبدالملکیان
ناشر: مروارید
قالب : سپید
تعداد صفحه:85
قیمت: 5500 تومان

« سطرها در تاریکی جا عوض می کنند »  سومین مجموعه ی شعر گروس عبدالملکیان، شاعری که پیش از این کتابهای « پرنده ی پنهان» و «رنگهای رفته ی دنیا» را منتشر کرده است .
این مجموعه حاوی سی ویک قطعه شعر سپیدست که به جز چند شعر عاشقانه ، فضا و مضامین بیشتر اشعار فلسفی و اجتماعی ست ؛ گروس در این مجموعه حرکتی را که پیش از این در مجموعه های قبلی اش پی گرفته بوده ادامه می دهد حرکتی که از شاخصه های آن زبان شعری وی است زبانی که گروس در فرایند تکاملی اش کوشیده و در شعرهای این مجموعه به خوبی به بار می نشیند زبانی که از افراط و تفریط های بعضا"رایج دوری می گزیند و نیز تن به ادا و اطوارهای گول زننده نمی دهد.
وی همچنین از ترفندهای سینمایی نیز در خلق تصاویر و اجرای موفق شعر بهره می گیرد، تکنیک هایی همچون کلوزآپ ، فلاش بک ، فلاش فروارد و ... مهمتر از همه تدوین . در بیشتر اشعار تصاویر کوچک بهم مونتاژ می شوندو ناگهان تصویری بزرگتر را به معرض نمایش می گذارند. تکنیکهایی که پیش ازاین نیز با موفقیت درمجموعه ی « رنگهای رفته ی دنیا » توسط شاعر به کار گرفته شده و از شاخصهای شعری گروس است. 
از این مجموعه:

                   صدای پای زهر    
 
       ماری بزرگ مرا خورده است
       من اما فکر می کنم
       باید در ایستگاه صادقیه پیاده شوم
 
     
       به چشم های پف کرده
       به دهان های نیمه باز
       به مردی
       که در لا به لای  خبرهای روزنامه خواب می شود ، مشکوکم!
       پدرم می گفت:
       هیچ کس
       صدای پای زهر را نشنیده است
       می آید
       چروک می شود بر پیشانی
       خواب می شود درچشم ها
       و با دستمال مهربانش
       پاک می کند صورتت را
                                     از لبخند
      پدرم می گفت:
      من فکر می کنم ،
                            پس
                            نخواهم بود
 
 
     و تنها
     مگر که شعبده بازی
     از کلاه این شب ِ طولانی
     خورشید را بیرون بیاورد
 
       
     همه
     در ایستگاه صادقیه
                             پیاده شدند
 
 
    من اما فکر می کنم
    ماری بزرگ مرا خورده است

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۳
مهدی افضلی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی